امروز : پنج شنبه, ۲۰ اردیبهشت , ۱۴۰۳
- زمان مناسب برای تقویت “دوستی آهنین” چین و صربستان
- لیست کاندیداهای حمایتی دکتر فرزانه جعفری برای دوره دوازدهم مجلس
- لیست مورد حمایت جمعیت گفتمان انقلاب اسلامی منتشر شد
- شکلگیری مجلس قوی در رفع مشکلات کشور اثرگذار است
- لیست نهایی ائتلاف شورای مرکزی فرهیختگان اندیشمند ایران اعلام شد
- تبریک شعلههای روشنایی و زیبایی خلیج فارس
این روزها در بلاتکلیفی محضیم
گناه ما چیست که درد آشناییم با جامعه و رسالتی که داریم به وسعت اقیانوس و عشقی به اندازه تمام باران هایی که از آسمان به فرمان زیبای بی همتا بر سروروی خاک خورده زمین فرو می ریزد! من آموخته ام که با دروغ، دزدی، خیانت و هر چیز ی که شرافت آدم را زیر […]
گناه ما چیست که درد آشناییم با جامعه و رسالتی که داریم به وسعت اقیانوس و عشقی به اندازه تمام باران هایی که از آسمان به فرمان زیبای بی همتا بر سروروی خاک خورده زمین فرو می ریزد!
من آموخته ام که با دروغ، دزدی، خیانت و هر چیز ی که شرافت آدم را زیر رادیکال مبهم ذهن می برد، غریبه باشم.
من آموخته ام قلمم را با جان و احساسم همنواز کنم تا آهنگ دادخواهی در هیچ صحنه ای، سکوت نباشد.
من آموخته ام فرد فرد جامعه ام را با قلم موی اندیشه ام بیارایم تا شاید بتوانم پلی محکم از آرامش را برای گذر از روزگار زندگی برایشان بسازم، شاید باور نکنید اما دست هایم را برای ساخت این پل، مصالح کرده ام.
من یک خبرنگارم با کفش های پاره ای که هر سوراخش دردی است که بر دل نقش بسته؛
کوله پشتی ذهنم آنقدر برگه مچاله شده غصه دارد که گاهی میان غصه هایی که بیشترشان را مسوولین سبب می شوند ، گم می شوم.
چشمانم از چشمان عقاب هم تیزتر شده اند، آنقدر که گرده(پشت,کمر) کوه را میان خیسی باران می شکافد.
خبرنگاری عشق ریشه داری است که تا آخر زمین کشیده شده و موجی است که کشتی خیالش روی آن سوار.
هر بار هم که شلاق بی اخلاقی بر شانه هایمان می نشیند ما به جانش می خریم چون وطن را دوست میداریم.
اما امان از دهان های چاک دار متعفنی که لجن لقمه هایش انگ و بدخواهی است و هربار بوی بد دهانش از چهره ای به چهره ای دیگر احساس می شود.
مگر می شود اهل وطن باشی و خبرنگار اما در جیب های اندیشه ات سنگ خیانت؟
مگر می شود خبرنگار باشی و به دور از رویدادهای سر برافراشته؟
مگر می شود خبرنگار باشی و چشمت را به روی عدالت ببندی و لحظه ها را در آغوش نگیری؟
مگر می شود خبرنگار باشی و میان چراغ های چرایی های کوچه های سکوت، فانوس به دست نگیری؟
من غمگینم از این همه بی پناهی های عاشقی خبرنگار به وطن! خبرنگار عشقی دارد که اگر وجودش تهی شود باز هم وطن را فریاد میزند.
حال خبرنگاران این روزها شبیه پرچین های سوخته می ماند!!
جرم خبرنگاران حبس نیست.
این مطلب بدون برچسب می باشد.
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.