امروز : پنج شنبه, ۹ آذر , ۱۴۰۲
دو شعر از شاعری جوان
حس ناب دل خونم و از عشق تورامی خواهم یک لحظه بیا که آشنا می خواهم با موج ِ تلاطم نبودن هایت در فکر تو غرقم و هوا می خواهم گرچه زدهای تیشه به ریشه اما برگشت به سمت ابتدا می خواهم هر شب بنشین کنار تنهایی من برگرد دوباره مبتلا می خواهم شاید که […]
حس ناب
دل خونم و از عشق تورامی خواهم
یک لحظه بیا که آشنا می خواهم
با موج ِ تلاطم نبودن هایت
در فکر تو غرقم و هوا می خواهم
گرچه زدهای تیشه به ریشه اما
برگشت به سمت ابتدا می خواهم
هر شب بنشین کنار تنهایی من
برگرد دوباره مبتلا می خواهم
شاید که خدا دلش به رحم آید باز
آرامشی از جنس شِفا می خواهم
تلخی ِ شعر من
پر از بغض و پر از درد است شعرم
به خود پیچیده و سرد است شعرم
ببین آواره و درخود شکسته
غم و فریاد شبگرد است شعرم
دوباره منتظر خیره به ساعت
چو مهتابی که دلسرد است شعرم
به شوق دیدنت هر روز و هرشب
نمی دانی چه ولگرد است شعرم
بیا که فصلِ هر بیتم خزان شد
و رنگش تا ابد زرد است شعرم
این مطلب بدون برچسب می باشد.
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.
عاللللیییی