شعار همیشگی ما؛
۞ چراغ امید روشن است ۞
Tuesday, 14 May , 2024
امروز : سه شنبه, ۲۵ اردیبهشت , ۱۴۰۳
شناسه خبر : 22695
  پرینتخانه » اسلایدر صفحه اول, فرهنگی تاریخ انتشار : 29 شهریور 1401 - 18:34 | 146 بازدید | ارسال توسط :

توقف کن، تماشا کن و بی توجه رد نشو

اولین تصویری که یلدا ابتهاج از کودکی به یاد دارد از شب‌های پایانی تعطیلات تابستانی و نزدیک به اول مهر است؛ زمانی که پدر و مادر لوازم تحریر می‌خریدند و در میان شلوغی آغاز سال تحصیلی این لوازم و دفترها باید جلد می‌شد.

توقف کن، تماشا کن و بی توجه رد نشو

آلما خانم مادر بچه‌ها دفترها را جلد می‌کرد ولی قبل از آن، سایه با خطی خوش نام بچه‌ها را روی دفترچه‌هایشان می‌نوشت و روی دفتر یلدا نیز نام یلدا ابتهاج را نوشته بود.«نحوه نوشتن نام یلدا با این خط خوش نخستین تصویر از مفاهیمی بود که برای پدر مطرح بود. خوش خط بودن یعنی دفتر پاکیزه داشتن و مفهومی که من را درگیر کرده بود این بود که اسم من یلداست.» با گذشت بیش از یک ماه پس از فوت امیر هوشنگ ابتهاج شاعر معروف ایرانی دختر بزرگ او به همت علی دهباشی در دورهمی عصر شنبه های شب‌های بخارا در خانه موزه خیمه شب بازی و کافه مانا به گفت و گو نشست تا از خاطرات پدر بگوید. او در این برنامه از نحوه تربیت پدر و مادر گفت و اینکه چگونه همان ابتدا از طریق نامی که برای او انتخاب شده است، با مفاهیم انسانی آشنا شده‌ است. یلدا حتی بارها توضیحات سایه به دیگران را وقتی می‌پرسیدند که چرا نام دخترت را یلدا گذاشتی؟ شنیده و هر بار به این جمله پدر فکر کرده که «اصلا فلسفه ایرانی‌ها شب یلداست» به ویژه اینکه در آن دوره زندگی از جهاتی برای بسیاری سخت بوده است:« امید داشتن و سر زدن سپیده پس تاریکی شب و زاده شدن خورشید با روحیه شاعرانه ما ایرانی‌ها یکی است.» بنابراین بچه‌ها در خانه ارغوان با این مفاهیم بزرگ شدند به ویژه یلدا که شاید پدر هم به واسطه انتخاب این اسم انتظاری در خور از او داشت.«یلدا مفهومی یگانه بود و من باید آن را درک می‌کردم و همواره آن را مدنظر داشتم و شاید این اسم با مسیر زندگی امروزم عجین شده است؛ به این معنی که روزهای تاریک زندگی پایانی دارد و اگر حتی ما به پایان نرسیم امید ما در انتها ایستاده است و مجبوریم از شب عبور کنیم و به روشنایی برسیم.»

آموزه‌های یلدا، کاوه، آسیا و کیوان در خانه عشق به سرزمین بود و در کنار آن ورزش و اینطور که خود می‌گوید؛ حالا سالهاست که در زمان مسابقات ورزشی برد و باخت برای یلدا مطرح نیست و مهم مطرح شدن نام ایران است. توران میرهادی یکی از مهمترین شخصیت‌های تاثیر گذار در زندگی بیرون از منزل و در مدرسه یلدا ابتهاج بود و در خانه نیز بیشتر سایه خیلی مفاهیم را به او یاد داد و در هر دو دیدگاه نیز البته احترام به انسان و دوست داشتن ایران اصل قضیه بود.« در طول این سالها پدرم هیچ گاه برای ما باید و نبایدی  نداشت ولی اگر در معدود دفعاتی هم چنین چیزی پیش می‌آمد، مسئله اش نوعی مراقب بود. مادر هم شخصیتی داشت که تکلیفش با همه چیز روشن بود و ترکیب پدر و مادرم در خانه هیچ وقت مرا دچار تناقض نکرد. در خانه ما عشق بزرگی وجود داشت و آن علاقه پدر به مادرم بود. ما به تحسین نگاهش می کردیم و اولین بار مفهوم عشق را به واسطه رفتار پدرم با مادرم فهمیدیم و یاد گرفتیم حرف اول در خانه حرف عشق و حرف مادر ماست.»

بچه‌ها در خانه سایه و آلما از سنی به بعد تفاوت پدر و مادر را بیشتر حس کردند؛ تفاوتی که همراه با تنوع بود و مسیر نشست و برخاست با بزرگان زیادی چون مشیری، شاملو، کسرایی و غیره را برای آنها باز می‌کرد:«تنوع ارتباط زیاد بود و فقط محدود به شعر نمی شد؛ معاشرانی که از میان هنرمندان، ورزشکاران، بقال و کفاش هم بودند. معنایی که من از این معاشرت‌های پدر و مادر دریافت کردم این بود که هیچ تفاوتی میان انسانها نیست. معاشرت ما زیاد بود ولی بابا در جمع‌ها خیلی ساکت بود برای همین بعضی وقت‌ها می‌گفتند چقدر غرور دارد در حالی که او همیشه در درون خود بود.» موسیقی یکی از مهمترین علایق سایه بود برای همین برای شنیدن یا ضبط کردن موسیقی همیشه بهترین لوازم صوتی را تهیه و برای استفاده در خانه نگهداری می‌کرد، بچه ها هم هر نوع موسیقی را می‌شنیدند و اینطور نبود که فقط کلاسیک بشنوند چون سایه خود این سبک را دوست دارد:« بنابراین با وسعت حق انتخاب روبرو بودم و در عین حال می‌فهمیدم که در هر چیزی بهترین و زیبایی می‌تواند باشد. در دورهمی‌ها ساعت ها آرام کنارش می نشستم و تماشایش می‌کردم و حرف‌های اسرارآمیز بزرگترها از حافظ و سعدی را همانجا می‌شنیدم و این حرف‌ها دنیای عجیبی برای من ایجاد کرد و از همان سنین کودکی با من همراه شد. وقتی می‌ دیدم که چقدر به تکنیک هر دستگاه صوتی کنجکاو است، کنجکاوی را از او یاد گرفتم و اینکه با عجله نمی‌توان از کنار مسایل گذشت. «توقف کن، تماشا کن و بی توجه رد نشو» من با این مفهوم در مسیر زندگی مواجه شدم. از گوشه حیات کوچکی که در خیابان کوشک (خانه ارغوان) بود گاهی صدا می‌کرد و گل یا گیاهی که در گوشه و کنار آن را رشد کرده را نشانم می‌داد.  برای خودش لذت بخش بود اما یقین دارم از عمد می‌خواست ما را با ارزش هایی که نباید از کنار آنها بی توجه رد شد، مواجه کند.»

نویسنده : نیره خادمی
به اشتراک بگذارید
تعداد دیدگاه : ۰
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.