امروز : چهارشنبه, ۱۲ مهر , ۱۴۰۲
- احمد زیدآبادی روزنامه نگار و فعال سیاسی از تبرئه خود در دادگاه اراک خبر داد
- ۳ نفر از نمایندگان مجلس یازدهم به دوره بعد نیامدند
- قهرمان دلوار
- ۵۸ استاد از تدریس در دانشگاه اخراج، تعلیق، بازداشت، احضار یا وادار به بازنشستگی اجباری و زودهنگام شدند
- تصویبکنندگان لایحه حجاب برای ۸۵ میلیون ایرانی
- ارزی که در پیمان بریکس متولد شود، دلار را تضعیف خواهد کرد
خواندن “عشق در سال های وبا” در روزهای کرونایی
🔸16 اسفند، زادروز مارکز است. رمان «عشق در سال های وبا» اثر«گابریل گارسیا مارکز» را مدتها پیش خواندم و به اندازه بضاعتم از آن دریافتهایی داشتم. می توان به جای آن “وبا”، کرونا را گذاشت و این زمانه را تا به وضوح دید که این رمان در این روزها آموزه های جدیدی برای عرضه دارد: […]
🔸16 اسفند، زادروز مارکز است. رمان «عشق در سال های وبا» اثر«گابریل گارسیا مارکز» را مدتها پیش خواندم و به اندازه بضاعتم از آن دریافتهایی داشتم. می توان به جای آن “وبا”، کرونا را گذاشت و این زمانه را تا به وضوح دید که این رمان در این روزها آموزه های جدیدی برای عرضه دارد:
🔸اول اینکه عشق و همدلی و قدردانستن زندگی مثل کرونا واگیردارست. میشود همزمان با سرایت ویروس، به این فکر کرد که عشق و دوست داشتن را هم سرایت داد. راه دفع واگیر مرگبار کرونا، واگیر زندگی بخش دوست داشتن و عشق است:«هر چه بر سر عشق یک نفر بیاید به تمام عشقهای جهان سرایت میکند و همه همانطور میشوند.»
🔸دوم اینکه اگر در این رمان ، عاشق شدن برچند نفر ، تنه میزد در بعد اجتماعی اما ضرورت دارد که عشق و قلبت، مشمول همه همنوعانت شود. حالا می شود فهمید اگر قرار است در اجتماع ویروس گرفته و پر از ترس و استیصال، عشقی را به دیگران سرایت دهید، می شود مثل کرونا به مبتلا کردن یک نفر بسنده نکرد و بسیاران را مشمول عشق کرد.
🔸سوم اینکه مارکز یادت میاندازد، «چاقوی جراحی خود نشانی از این است که علم جراحی پیشرفت نکرده است.»بشریت هم حالا میفهمد هنوز برای مغرور شدن به آنچه بدست آورده، زود است.
🔸چهارم اینکه:،مهمترین ضرورت برای زنده ماندن، دچار بودن است، روی دیگر چالش، از قوه به فعل رسیدن توانایی ماست و زندگی اولین ضرورت: «بعد از مرگ برای استراحت خیلی وقت خواهم داشت؛ ولی عجالتاً، مرگ جزو برنامههایم نیست»
🔸پنجمین درس این رمان در این روزها،پذیرفتن مفهومی “رواقی” از زندگی است. زندگی به هیچ کس چک سفید امضا نداده است. بقول سنکا :”لیوانت را محکم به دست بگیر اما اگر به هردلیلی افتاد و شکست بجای غصه خوردن، خودت را آماده زندگیای کن که در آن، هیچکس تضمین نداده است که هیچ لیوانی نشکند”. زندگی یعنی تثبیت توانایی برای مواجهه با جهان غیرمنتظره و آزمون چندباره مرگ برای زایش دوباره:«انسان فقط روزی متولد نمیشود که از شکم مادر بیرون میآید، بلکه زندگی وادارش میکند چندین مرتبه دیگر از شکم خود بیرون بیاید و متولد شود.»
🔸ششمین درس اینکه «به دست آوردن هر وجب از آزادی، صرفاً به خاطر عشق است و بس.». نمی توان آزادی را صرفا در عمل در حوزه سیاست یا اجتماع دید. آزادی بیش از هرچیز نیازمند رها شدن از استبداد و پرستش خویشتن است. به چیزی جز خود فکر کردن نه از ان جهت که خویشتن ات بی ارزش است بلکه از ان رو که آنقدر “خود” ت ارزش دارد که باید دیگران را هم از آن بهره مند کنی. آزادی از تلاش برای نشان دادن و به هدف رسیدن خودت شروع نمی شود بلکه آنگاه شروع می شود که بپذیری آن دیگری هم مستحق بیان عقیده است. بنابراین با اولین احساس عاشقانه به دیگری و با اولین انگیزه برای پذیرفتن دیگری برای آزادی کوشیده اید. اگر قرار است بمیریم چه بهتر که به جای ویروس کرونا در مسیر دوست داشتن دیگران باشد: «تنها چیزی که از مرگ متاسفم خواهد کرد، این است که مرگم از عشق نباشد.». از این رو، اتفاقا زمان دوست داشتن دیگران در این زمانه است. اتفاقا حالاست که باید عشق اولویت باشد: «عشق در زمان مصیبت و بلا قشنگتر و متعالی تر میشود.»
🔸و شاید آخرین درس هم اینکه عشق برای زندگی کافی است، عقل هم آنجا که تنه به عشق نمیزند و میتواند زمینه عشق را فراهم کند باید در نظر گرفته شود زیرا «عشق زیاد (بدون عقل)هم درست مثل کمبود عشق، مضر است.»اگر به وقتش، عقل؛ خودی نشان ندهد، عشق یک مفهوم انتزاعی و بی مصداق است: «اگر به موقع ملتفت شده بودند که حذر کردن از فجایع مهم زندگی (زناشویی و به نظر من کل زندگی)آسان تر از آزارهای کوچک زندگی روزانه است، ممکن بود زندگی برای هر دوی آنها آسانتر شود ولی تنها چیزی که یادگرفته بودند این بود که عقل موقعی به سراغ آدم میآید که دیگر خیلی دیر شده است.» نتیجه آخر اینکه وقتی از عشق سخن میگوییم، مرادمان یک مفهوم کلیشهای یا اروتیک نیست، عشق، شیدایی و جنون و گل رز و فیگورهای رمانتیک نیست. وقتی می گوییم عشق، منظورمان همه آن چیزهایی است که به گاه از دستدادن ها(از آرامش تا اعتماد و انگیزه و…)به آن فکر می کنیم، همه آن چیزهایی که اندیشیدن بدان ما را از روزمرگی ها نجات میدهد و “آنچنان” های درون ما را آنچنان تر میکند. زیست عاشقانه، زیست در سرخوشی یا شیرین عقلی نیست، غلبه بر اضطراب زندگی نزیسته است. و وقتی می گوییم عاشق باشیم یعنی با آن برخیزیم و تسلیم نشویم خواه تسلیم یاس، خواه تسلیم زور و جبر و خواه تسلیم مرگ. هیچ راه یگانه ای برای رسیدن به اینگونه عشق نیست و هرکس منظومه اخلاقی و شیوه عملی خاص خود را برای رسیدن به آن دارد. عاشق در واقع کسی است که متواضعانه، راه مختص خود را برای تن ندادن به رنج های بیشمار جهان، یافته است.
این مطلب بدون برچسب می باشد.
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.